در اولین نوشتههای مربوط به آب مروارید توسط سلسوس، آموزش کاملی از مباحث آسیبشناسی و درمان این بیماری موجود است. در نوشتههای بقراطی قبل از سلسوس، مطالبی در مورد آب مروارید وجود ندارد و این حاکی از پیشرفتی است که مدارش اسکندریه در رشد مطالب تا زمان سلسوس ایجاد کرده اند.
عکس فوق نمونه ای سوزن های مخصوص جراحی آب مروارید است.
آنچه که دقیقاً مدرسه اسکندریه انجام داده و پایههایی که آنها مطالعات خود را بر آن استوار کرده بودند، مبهم و در حد گمانه زنی است. احتمالاً جراحی جهت آب مروارید در هند از مدتهای بسیار قدیم شناخته شده بود، ولی مدارکی که حکایت از آگاهی مصریان و بابلیان از موضوع باشد، مشکوک هستند.
نظر سلسوس در درمان آب مروارید، تا قرن ۱۸ تقریباً بدون تغییر باقی ماند. لغت کاتاراکت از لحاظ اسمی تقریباً جدید میباشد و تقریباً از ترجمه عربی دوران میانه لاتین ایجاد شده و بطور خلاصه پاتولوژی بیماری را توضیح میدهد (پردهای که جلوی چشم را میگیرد). لفظ قدیمیتر لاتین بیماری Suffusio و کلمه یونانی هیپوکیما نیز هر دو به نوعی، به همان پرده اشاره دارند ولی این اسامی پس از دوره رنسانس و یا چرخش از ترجمه عربی به منابع کلاسیک زبانی، دیگر مورد استفاده قرار نگرفتند.
Suffusio از نظر سلسوس به معنی نوعی از کوری بود که در نهایت به گلوکوم (آب سیاه) ختم میشد. در این حالت مایع فاسد جمع شده در فشای خالی بین مردمک و عدسی قرار میگیرد و روح بینایی را مکدر میکند.
تصویری از جراحی آب مروارید در قرن ۱۶ ام.
این سدی که توسط suffiosio ایجاد میشد، در مراحل اولیه به کمک درمانهای طبی اما در مراحل نهایی تنها با جراحی و جابجا کردن به قسمتهای دیگر چشم (به جز قدام عدسی) صدرت گرفته است. این تکنیک شامل ورود یک جسم سوزنی تیز و نه خیلی نازک، چشم بوده که هنگام برخورد با قسمت دارای مقاومت (که همان suffusion باشد)، آن را به آرامی از جلوی مردمک کنار میزدهاید و اگر این قسمت پائین نمیماند، مجبور به قطعه قطعه کردن این پرده و پس راندن آن به سمت پائین بودند، سلسوس جزئیات قبل و پس از جراحی را بطور کامل بیان کرده است. یک نوسینده لاتین دیگر، بعداً این تکنیک را حاصل این مشاهده اتفاقی دانسته است که بزی مبتلا به کاتاراکت که دید خود کاملاً از دست داده بود پس از برخورد با یک خار، آن را دوباره بدست آورد.
مفهوم آب مروارید بعنوان «مایع گیر افتاده در قدام چشم» تا زمان گالن ادامه داشت، تا وقتی که با رشد آناتومی متوجه شدند که هیچ فضای خلائی (Locus Vaccus) در قدام عدسی وجود ندارد. در دوران مسلمانان، این فرض همچنان ریشه دوانده بود بطوری که در آناتومی وسالیوس نیز عدسی همانگونه تصویر شده است. مطالعات شکاکانه کپلر و پیروان او و تردید در نقش عدسی بعنوان مهمترین ارگان بینائی، نیز تأثیری در آموزش و درمان آب مروارید نکرد. در حدود نیمه قرن ۱۷ چندین دانشمند، تردیدهایی مطرح کردند در مورد اینکه آیا آب مروارید واقعاً بعلت متأثر شدن عدسی است یا خیر؟ اما اعتقادات ریشه داری که در مورد آب سیاه و علت آن (خشک شدن عدسی) وجود داشت، بزرگترین مایع بر سر راه این مشاهدات بود.
شاخصه این شکها در مشاهدات دکالس (Dechales) در مورد علت نیاز افراد به عدسیهای محدب پس از جراحی آب مروارید و اینکه ترشحات، حالت تحدبی عدسی را تخریب میکند، بخوبی دیده میشود. رالفنیک (Rolfnick) در سال ۱۶۵۶ با نشان دادن عدسیهای کدر شده در آب مروارید به بحثهای زیادی در میان فیزیکدانان و چشم پزشکان دامن زد. نزدیک به ۳۰ سال بعد، جان ماتر متوجه شد که این غشاء نازک نیست، بلکه جسمی کروی میباشد. که در ۲ مورد از جراحیهای آب مروارید، وی توانست به جای جابجا کردن آن به سمت زجاجیه، آن را به اتاق قدانی وارد کند. او همچنین این فرصت را داشت که متوجه جابجایی عدسی در جراحیهای آب مروارید خود بشود و نتیجه گرفت که آب مروارید و گلوکوم در واقع یک بیماری هستند که یکی قاببل درمان و دیگری غیرقابل درمان است.
ابزارهای جراحی آب مروارید.
این مشاهدات، همچنان سرسری گرفته شد. حتی هنگامی که بریسو )Brisseau) در ابتدای شغل طبابت خود در سال ۱۷۰۵ آنها را دوباره کشف کرد، دوستان و حتی معلم او دکتر دورنی (duremey) به او پیشنهاد کردند که این مشاهدات را انتشار ندهد. با این حال این مشاهدات به کمک یک واسطه در آکادمی علوم سلطنتی مطرح شد و تأثیر کمی هم بر جای گذاشت. گرچه بریسو توانست اختلاف نظر را بین اعضاء برانگیزد. کاری که گذشتگان وی چون جان مانر نتوانسته بودند انجام دهند. از بین مخالفان نظر بریسو، افرادی مطرح همچون دلاهیر (Dela Hire) و مری (Mery) که به دنبال دلایل موجه بر علیه بریسو بودند، نسبت به اشتباه بودن دیدگاه خود قانع شدند و به پیروان نظریه جدید پیوستند.
این جنگ که به سرعت در آکادمی علوم تمام شد، سالها صداهای آن در گوشه و کنار اروپا به گوش میرسید. بورهاو، مورگانی، والسالو، وچلسون از طرفداران مکتب جدید بودن. در حالیکه در بین مخالفان افرادی مطرح همچون توماس و ولهاوس دیده میشدند.
قبول نظریه بیماریزایی جدید، مشکل مرتبط با گلوکوم را تشدید نمود چرا که تصور میشد گلوکوم، ناشی از مشکلات عدسی است. همچنین توجهات به اختلالاتی جلب شد که باعث کدورت مردمک میشدند ولی آب مروارید نبودند. بدین ترتیب آسیبشناسی جدیدی در مورد علت ایجاد کوری بوجود آمد.
هاردلی در طول عمر خود با این تضاد اضطرابآمیز مواجه شد و پس از مرگ او موج دیگری برخواست که تا نیمه دوم قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ ادامه یافت. ۵ سال پس از مرگ باریسو در سال ۱۷۴۳، داویل مقالهای را در خصوص خروج عدسی چشم انتشار داد.
تصاویری از کتاب Brisseau در مورد جراحی آب مروارید و گلوکوم
عمل رادیکال کاتاراکت که امروزه نیز ادامه دارد، ادامه همان روش داویل میباشد. با این حال اعمال جراحی دیگر نیز همچنان ادامه داشت. در نوشتههای قدیمی، مطالب گمراهکنندهای وجود داشت که نتایج خروج عدسی را مبهم میکرد. مخصوصاً در نوشتههای گالن، پاراگرافی به چشم میخورد که در نکوهش خارج کردن عدسی است. او نوشته: افرادی هستند که بجای جابهجا کردن عدسی به محل کمخطرتر، آن را از چشم خارج میکنند. اطلاعاتی نیز در منابع مسلمانان وجود داشت. صلاح الدین به نقل از رازی میگوید که: آنتیوس ناحیه تحتانی مردمک میشکافته و آب مروارید را خارج میکرده است البته این روش، تنها در موارد آب مروارید نازک قابل انجام بوده و در موارد آب مروارید ضخیم، مقداری از مایع نیز تخلیه میشده است.
جراحی آب مروارید توسط جراح فرانسوی Meyer )1838-1902(
این اشارات همگی به نوعی از تخلیه اشاره دارند. جالبترین عمل در دانشمندان مسلمان، مربوط به عمار است که از طریق مکش و به وسیله سوزن تو خالی این همل را انجام میداده است. بدین ترتیب برش اتاق قدامی و عوارض مربوط به آن حذف میشد. همچنین استفاده از لولههای شیشهای و خروج عدسی از طریق شکاف قرنیه، در کتب قدیمی به آنتیوس نسبت داده شده است. این شیوهها مسلماً قبل از عمار نیز تجربه شدهاند، اما ورود سوزن تو خالی به اطاق قدامی از طریق صلبیه بطوری که مایع خارج نشود مربوط به عمار میشود.
درمان جراحی در زمان داویل محدود به عقب راندن کاتاراکت میشد و شکستن عدسی تنها در مواردی که حرکت آن امکانپذیر نمیشد، تنها از روی اجبار صورت میگرفت. روش جراحی داویل در آب مروارید به اندازه کاری که جان ماتر و باریسو در پاتولوژی انجام دادند پر اهمیت و جدید بود.
قبل از داویل، امکان خروج عدسی در حد ایده بود تا وقتی که مری به اهمیت کار با باریسو پی برد و متوجه امکان خارج کردن عدسی کدر از داخل چشم به کمک یک شیار شد.
اولین بار در اروپا خارج کردن عدسی در سال ۱۷۲۲ توسط یوئس (Yues) و در حالیکه قصد داشت عدسی را به اتاق قدامی جابجا کند، رخ داد. پتی (حثفهف) نیز اولین کسی بود که موفق به خروج قطعات خرد شده عدسی از اتاقک قدامی شد. جراحی اول، به طور اتفاقی و در طی عمل رخ داده بود و ناموفق بود ولی او در مورد جراحی بعدی این عمل را به عمد صورت داد و قطعات عدسی را خارج ساخت. جراحی داویل بصورت ایجاد یک شکاف در قسمت تحتانی لیمبوس به کمک یک سوزن و سپس گسترش آن شکاف توسط سوزن منحنی و قیچی به دو طرف بود. سپس او با وارد کردن اسپاچولا، بین مردمک و عدسی و جدا کردن چسبندگیها اقدام به خروج کامل آب مروارید میکرد.
روش داویل برای خارج
تکنیک جدید بطور روز افزونی محبوبیت پیدا کرد و روش قدیمی کم و کمتر شد. در طی صدها سال پس از داویل، جراحی اولیه دچار تغییراتی شد و برش پیچیده داویل تبدیل به یک برش به کمک چاقو گردید.
در مراحل اولیه، برش در قسمت فوقانی لیمبوس نیز تجربه شد که بعدها منسوخ و تبدیل به برش تغییریافتهی قسمت تحتانی شد. برای کاهش عفونت و بهبود ترمیم زخم، شکاف در صلبیه پیشنهاد شد. این نوع عمل قسمتی از جراحی شکاف خطی ون گراف (Von Graefe) را شامل میشد که بعلت ایجاد سیکلیت (Cyclitis) و افتالمی سمپاتیک پس از جراحی، کنار گذاشته شد. ایریدکتومی اولیه مورن (Mooren) ابتدا در سال ۱۸۶۴ معرفی شد و شامل تغییرات رادیکالی در جراحی داویل میشد که طی دو قرن بعد از داویل رخ داده بود.